مهدی ذوالقدر :
با بوسه و لبخند مخالف هستی
مجموعه محجوب لطائف هستی
یک خورده بگیر چادرت را شل تر
انگار که استاد معارف هستی
حسین دهلوی:
با ما پی حرف و جیک جیکی بانو
خوشتیپی و خوشگلی و شیکی بانو
من درک نمیکنم تورا؛ میدانی
انگار معلم فیزیکی بانو
سجاد رشید پور:
یا عاشق روزهای ماضی هستی
یا یکطرفه رفته به قاضی هستی
از بس که دقیق و نکته سنجی بانو
انگار معلم ریاضی هستی
شایان مصلح:
در بین مصححان ما تنها بود
ارفاق کننده بود و بی همتا بود
آموزش و پرورش به او مدیون است
معشوقه ی من معلم املا بود
سجاد دانشمند:
در کشور ما که شغل او الآفی ست
از آب و هوا اگر بگوید کافی ست
دل گرم به چشم سبز سردش هستم
معشوقه من معلم جغرافی ست…
سجاد رشید پور:
لبخند زنان به هر که جز من بودی
انگار که با من آه دشمن بودی
آنقدر که کارکشته هستی بانو
گویی که دبیر حرفه و فن بودی
سجاد رشید پور:
تو هستی و ضدِ نیست باید باشی
من صفر ولی تو بیست باید باشی
از دست به خون من خضابت پیداست
بانو تو دبیر زیست باید باشی
سجاد رشید پور:
میکشت مرا به من دوا هم می داد
معجون محبت و وفا هم می داد
استاد مسلم “خصوصی” بود و
معشوقه من درس “جزا” هم می داد
شایان مصلح:
دانای زبان و خط والای نبیست
پیشش سخن گزافتان بی ادبیست
با من دو سه بار کربلا آمده است
معشوقه ی من اگر دبیر عربیست
سجاد رشید پور:
زیبا و اصیل مثل نقش کاشی ست
اما چه کنم که در پی کلاشی ست
کم مانده بیاید و مرا رنگ کند
بانو نکند معلم نقاشی ست؟
سجاد دانشمند
زلفش شب و صورتش که قرص قمر است.
چشمش که کتابت هزاران اثر است.
از خط لب و ابروی نستعلیقش …
پیداست که از معلمین هنر است !! :-/
شایان مصلح:
در چشم سیاه او جهان بینی بود
حتی رژ روی گونه اش چینی بود
با این همه ناز و عشوه و فیس و ادا
معشوقه ی من معلم دینی بود
سجاد رشید پور:
چون شعر من از صلح و صفا پر شده است
دور از بدی و بغض و تظاهر شده است
بیمارم و دست او شفا می دهدم
محبوب من است آن که دکتر شده است
سجاد رشید پور:
بر موی مرتبش مرتب کش بود
مستغنی و بی نیاز از خواهش بود
یکعمر پی اش دویده ام بی حاصل
فهمیده ام او معلم ورزش بود
سجاد دانشمند:
دل مرده ی اختلال رفتارم بود
با اینکه همیشه یار و غمخوارم بود.
چشمک زدم و شماره ام را دادم.
استاد کلاس درس آمارم بود …
شایان مصلح:
یک روز بگو شبیه انسان خوانده؟
درسی که به لطف پول، تهران خوانده
یک اپسیلون مدرک او می ارزد؟
معشوقه ی من اگرچه عمران خوانده
سجاد رشید پور:
حرفش همه جا، ز خاک تا مریخ است
موهای تنم ببین ز دستش سیخ است
با گیوه و چارقد میاید سر کار
معشوقه ی من معلم تاریخ است
سجاد دانشمند :
دوچشمش انتفاعی بود این زن
و مویش انتزاعی بود این زن
تمام دلبری هایش منظم . . .
دبیر اجتماعی بود این زن …
سجاد دانشمند:
هم در کمرش پر است از قر ؛ بانو
هم زلف سیاه او شده فر ، بانو
هارد دل من پر است از عشوه او
هستند دبیر کامیپوتر ؛ بانو . . .