خـال به کـنـج لـب یـکـی، طــرّه ی مشـک فـام دو وای به حال مرغ دل، دانه یکی و دام دو
محتسب است و شیخ ومن،صحبت عشق در میان از چه کنم مجابشان، پخته یکی و خام دو
حاملـه خـم ز دخـت رز، بـاده کشـان به گـرد او طفل حرامـزاده بیـن، باب یـکی و مام دو
گـر بـه غـلاف انـدرون ، گــام درون خـم نهــاد ایـن دو روانـه مـاه را، تیـغ یکی نیام دو
باده نهاده خـم کـنون با دف و چنگ و ارغنـون باده و راح و مام او، طفـل یکی و نام دو
ساقـی ماهـروی مـن، از چـه نشـسـته غافـلـی باده بیار و مـی بده، صبح یکی و شام دو
وعـده ی وصــل مـی دهـی لـیـک وفـا نمی کنـی من به جهـان ندیـده ام مرد یکی کـلام دو
هسـت دو چشـم دلـربا، همچـو قرابه پـر ز مـی در کف ترک مست بین،باده یکی و جام دو
گویمش ای نگار من چیست دو زلـف گـرد رخ گویـدم ار ندیـده ای خواجه یکی، غلام دو
صیـد کنـد بـه غمـزه گـه، گـاه بـه تــیغ ابـروان جان ز کجا برد برون، صید یکی حسام دو
هر که بگوید این غزل، بخشمش از سبیل جان توسن خوش خرام یک،استر خوش لگام دو
کانِ کــرم جــواد خان، کـز دل و از کـفـش بــرد مایه ی جود هر زمان، بحر یکی غمام دو