همیشه پر از مهربانی بمان
همیشه پر از مهربانی بمان

همیشه پر از مهربانی بمان

منتخب اشعار

خسته ام - اردلان سرفراز

خسته ام


محبس خویشتن منم ، از این حصار خسته ام
من همه تن انا اللحقم ،‌ کجاست دار ، خسته ام

در همه جای این زمین ، همنفسم کسی نبود
زمین دیار غربت است ،‌ از این دیار خسته ام

کشیده سرنوشت من به دفترم خط عذاب
از آن خطی که او نوشت به یادگار خسته ام

در انتظار معجزه ، فصل به فصل رفته ام
هم از خزان تکیده ام ، هم از بهار خسته ام

به گرد خویش گشته ام ، سوار این چرخ و فلک
بس است تکرار ملال ،‌ ز روزگار خسته ام

دلم نمی تپد چرا ، به شوق این همه صدا
من از عذاب کوه بغض ، به کوله بار خسته ام

همیشه من دویده ام ، به سوی مسلخ غبار
از آنکه گم نمی شوم در این غبار ، خسته ام

به من تمام می شود سلسله ای رو به زوال
من از تبار حسرتم که از تبار خسته ام

قمار بی برنده ایست ، بازی تلخ زندگی
چه برده و چه باخته ،‌ از این قمار خسته ام

گذشته از جاده ی ما ، تهی ترین غبار ها
از این غبار بی سوار ،‌ از انتظار خسته ام

همیشه یاور است یار ،‌ ولی نه آنکه یار ماست
از آنکه یار شد مرا دیدن یار ، خسته ام

اردلان سرفراز


Barkhiz Dariush - برخیز داریوش

از خون جوانان وطن لاله دمیده

هنگامه‌ی گل دادن فریاد رسیده

برخیز که غیر از تو تو را دادرسی نیست
همسنگر ما جز خود ما هیچ کسی نیست

برخیز که این خانه ز دشمن بستانیم
بیدادگران را همه از خانه برانیم

دنیا سخن از یاری و همدردی ما گفت
غیر از خود ما خواب کسی را که نیاشفت

برخیز که هنگام نبرد بی نقاب است
چون قافله از قافله سالار خراب است

برخیز که این مشت سلاح و سپر ماست
بیداری میهن نشان ظفر ماست

اکنون که سپاه کینه ورزان

دشمنان زیبایی و انسان

باز آمده از آنسوی تاریخ

با نیت نابودی ایران

چون فتنه به اصل ما رسیدند

ناخوانده به باغ ما دویدند

خنجر به گلوی گل کشیدند

هنگامه ی پیوستگی ماست

پابان هزار دستگی هاست

همراهی و همبستگی ماست



دانلود ویدئوhttps://uploadb.me/uoig78yfsnyq/_برخیز که امروز همان روز رهاییست_یک لحظه به آزادی از این مخمصه باقیست.mp4.html


دانلود فایل با لینک مستقیم https://uupload.ir/view/_برخیز_که_امروز_همان_روز_رهاییست_یک_لحظه_به_آزادی_از_این_مخمصه_باقیست_78v.mp4/

من و جام می و معشوق، الباقی اضافات است_ شاعر: فاضل نظری

من و جام می و معشوق، الباقی اضافات است
اگر هستی که بسم الله، در تأخیر آفات است

مرا محتاج رحم این و آن کردی، ملالی نیست
تو هم محتاج خواهی شد، جهان دار مکافات است...

ز من اقرار با اجبار می گیرند، باور کن
شکایت های من از عشق ازین دست اعترافات است

میان خضر و موسی چون فراق افتاد، فهمیدم
که گاهی واقعیت با حقیقت در منافات است

اگر در اصل، دین حُبّ است و حُبّ در اصل دین، بی شک
به جز دلدادگی هر مذهبی، مُشتی خرافات است...
 

در پی هر گریه : فریدون مشیری

من، بر این ابری که این سان سوگوار

اشک بارد زار زار

دل نمی‌سوزانم ای یاران، که فردا بی‌گمان

در پی این گریه می‌خندد بهار.

ارغوان می‌ رقصد، از شوق گل‌ افشانی

نسترن می‌تابد و باغ است نورانی

بید، سرسبز و چمن، شاداب، مرغان مست مست

گریه کن! ای ابر پربار زمستانی

گریه کن زین بیشتر، تا باغ را فردا بخندانی!

گفته بودند از پس هر گریه آخر خنده‌ای‌ست

این سخن بیهوده نیست

زندگی مجموعه‌ای از اشک و لبخند است

خنده شیرین فروردین

بازتاب گریه پربار اسفند است.

ای زمستان! ای بهار

بشنوید از این دل تا جاودان امیدوار:

گریه امروز ما هم، ارغوان خنده می‌آرد به بار 

گلایه استاد بهمن رافعی

از دست عزیزان چه بگویم ؟ گله‎ ای نیست

گرهم گله‎ ای هست،دگر حوصله‎ ای نیست

سرگرم به خود زخم‎ زدن در همه عمرم

هرلحظه جز این دست مرا مشغله ‎ای نیست

دیری است که از خانه ‎خـــرابان جهانم

بر سقـف فرو ریختـــــه‎ ام چلچله ‎ای نیست

درحســـــرت دیـدار تو آواره ‎ترینــــم

هرچند کـه تــا خانه‎ ی تو فاصله‎ ای نیست

بگذشته ‎ام از خویش ولی از تو گذشتن

مرزی ‎است که مشکل‎ تر از آن مرحله‎ ای نیست

سرگشته ‎ترین کشتـی دریای زمانم

می‎کوچم و در رهگذرم اسکله‎ ای نیست

من سلسله‎ جنبان دل عاشق خویشم

بر زندگیم سایه‎ ای از سلسله ‎ای نیست

یخ بسته زمستان زمان در دل بهمن

رفتند عزیزان و مرا قافله ای نیست