اکنون که سپاه کینه ورزان
دشمنان زیبایی و انسان
باز آمده از آنسوی تاریخ
با نیت نابودی ایران
چون فتنه به اصل ما رسیدند
ناخوانده به باغ ما دویدند
خنجر به گلوی گل کشیدند
هنگامه ی پیوستگی ماست
پابان هزار دستگی هاست
همراهی و همبستگی ماست
https://uupload.ir/view/_برخیز_که_امروز_همان_روز_رهاییست_یک_لحظه_به_آزادی_از_این_مخمصه_باقیست_78v.mp4/
من، بر این ابری که این سان سوگوار
اشک بارد زار زار
دل نمیسوزانم ای یاران، که فردا بیگمان
در پی این گریه میخندد بهار.
ارغوان می رقصد، از شوق گل افشانی
نسترن میتابد و باغ است نورانی
بید، سرسبز و چمن، شاداب، مرغان مست مست
گریه کن! ای ابر پربار زمستانی
گریه کن زین بیشتر، تا باغ را فردا بخندانی!
گفته بودند از پس هر گریه آخر خندهایست
این سخن بیهوده نیست
زندگی مجموعهای از اشک و لبخند است
خنده شیرین فروردین
بازتاب گریه پربار اسفند است.
ای زمستان! ای بهار
بشنوید از این دل تا جاودان امیدوار:
گریه امروز ما هم، ارغوان خنده میآرد به بار
از دست عزیزان چه بگویم ؟ گله ای نیست
گرهم گله ای هست،دگر حوصله ای نیست
سرگرم به خود زخم زدن در همه عمرم
هرلحظه جز این دست مرا مشغله ای نیست
دیری است که از خانه خـــرابان جهانم
بر سقـف فرو ریختـــــه ام چلچله ای نیست
درحســـــرت دیـدار تو آواره ترینــــم
هرچند کـه تــا خانه ی تو فاصله ای نیست
بگذشته ام از خویش ولی از تو گذشتن
مرزی است که مشکل تر از آن مرحله ای نیست
سرگشته ترین کشتـی دریای زمانم
میکوچم و در رهگذرم اسکله ای نیست
من سلسله جنبان دل عاشق خویشم
بر زندگیم سایه ای از سلسله ای نیست
یخ بسته زمستان زمان در دل بهمن
رفتند عزیزان و مرا قافله ای نیست