۱۳۳۲
ما سرانجام شبی
مست و مدهوش و کمی ژولیده
با بدنهای به خون غلتیده
دست در دست خدا
بر مزار نجس و نحس شما میرقصیم
به نام تو، که اسم رمز ماست
شبِ مهسا، طلوع صد نداست
بخوان، که شهر، سرودِ زن شود
که این وطن، وطن شود
شباهنگام، میان کوچههاست
به در کوبد، که «نوبت شماست»
برادرم، که سنگر من است
چو سایهسارِ روشن است
دویدنش، فراخ سینهاش
چو جانپناه و مأمن است
بر تنِ شاهدان، تازیانه میزنند
این ز جان خستگان، پاره تن مناند
به جای او، به قلب من بزن
جهان، ترانه میشود
امان بده، ببوسمش به خون
که جاوِدانه میشود
بسته بالای سر گیسوان چه هیبتیست!
کشتهاند هر که را راوی جنایتیست
سفر چرا؟ بمان و پس بگیر
ز جورشان نفس بگیر
بخوان، که شهر، سرودِ زن شود
که این وطن، وطن شود
تکفیر میکنی گُلو به جرم انتشار عطر
خط میزنی فواره رو قطره به قطره سطر سطر
منو به دار میکشی به اتهام یک نفس
پرنده رو پر میبُری در این شب قفس قفس
دیوار میکشی هنوز بین چراغ و چشم من
زنجره ها رو میکُشی از ترس همصدا شدن
رگبار میبندی به ماه فانوسو گردن میزنی
ستاره پایین میکشی آینه ها رو میشکنی
با سردخونه های پُر با خشم ما چه میکنی؟
با بغض زندونی شده تو این صدا چه میکنی؟
با سردخونه های پُر با خشم ما چه میکنی؟
با بغض زندونی شده تو این صدا چه میکنی؟
شکنجه میدی گندمو با سایه ی داس غضب
حراج میکنی تن مزرعه رو وجب وجب
لاله به حبس میبری شبپره پرپر میکنی
خورشیدو می دزدیو شب رو مکرر میکنی
رگبار میبندی به ماه فانوسو گردن میزنی
ستاره پایین میکشی آینه ها رو میشکنی
با سردخونه های پُر با خشم ما چه میکنی؟
با بغض زندونی شده تو این صدا چه میکنی؟
با سردخونه های پُر با خشم ما چه میکنی؟
با بغض زندونی شده تو این صدا چه میکنی؟
با سردخونه های پُر با خشم ما چه میکنی؟
با بغض زندونی شده تو این صدا چه میکنی؟
با سردخونه های پُر با خشم ما چه میکنی؟
با بغض زندونی شده تو این صدا چه میکنی؟
در من کسی پیوسته می گرید