همیشه پر از مهربانی بمان
همیشه پر از مهربانی بمان

همیشه پر از مهربانی بمان

منتخب اشعار

این ترانه بوی نان نمی دهد (قیصر امین پور)

اشعار قیصر امین پور, شعر و ترانه

این ترانه بوی نان نمی دهد
بوی حرف دیگران نمی دهد


سفره ی دلم دوباره باز شد
سفره ای که بوی نان نمی دهد


نامه ای که ساده وصمیمی است
بوی شعر و داستان نمی دهد :


با سلام و آرزوی طول عمر
که زمانه این زمان نمی دهد


کاش این زمانه زیر و رو شود
روی خوش به ما نشان نمی دهد


یک وجب زمین برای بغچه
یک دریچه آسمان نمی دهد


وسعتی به قدر جای ما دو تن
گر زمین دهد ، زمان نمی دهد


فرصتی برای دوست داشتن
نوبتی به عاشقان نمی دهد


هیچ کس برایت از صمیم دل
دست دوستی تکان نمی دهد


هیچ کس به غیر ناسزا تو را
هدیه ای به رایگان نمی دهد


کس ز فرط های و هوی گرگ و میش
دل به هی هی شبان نمی دهد


جز دلت که قطره ای است بی کران
کس نشان ز بیکران نمی دهد

هنوز در سفرم ، شعرها و یادداشت‌های منتشر نشدۀ سهراب ‌سپهری

تهران، 2 اردیبهشت 42

مهری

در هیاهوی اشیاء بود که مرا صدا زدی. در صدایت مهر بود و نوازش بود. هرچه به دور از هم افتاده باشیم، گاه دریچه‌هامان را می‌گشاییم، و یکدیگر را صدا می‌زنیم، و صدا زدن چه خوش است.

صدایی نیست که نپیچد. و پیامی نیست که نرسد. هستی مهربان‌تر از آن است که پنداشته‌ایم. من گوش به زنگِ وزش‌ها نشسته‌ام. و نگاه می‌کنم. زندگی را جور دیگر نمی‌خواهم. چنان سرشار است که دیوانه‌ام می‌کند. دست به پیرایش جهان نزنیم.

دیروز باغبان آمد، و درخت را هَرَس کرد. و من چیزی درنیافتم.

به همسایه گفتم: بیش و کمی نیست. و او درنیافت.

گاه از خود می‌پرسم: پس چه هنگام کاسه‌ها از این آب‌های روشن پر خواهد شد. راستی چه هنگام. کار من تماشاست و تماشا گواراست. من به مهمانی جهان آمده‌ام. و جهان به مهمانی من. اگر من نبودم، هستی چیزی کم داشت. اگر این شاخۀ بید خانۀ ما، هم‌اکنون نمی‌جنبید، جهان در چشم‌براهی می‌سوخت. همه‌چیز چنان است که می‌باید. آموخته‌ا‌م که خرده نگیرم. شکفتگی را دوست دارم. و پژمردگی را هم.

دیدار دوست ما را پرواز می‌دهد. و نان و سبزی هم. آن فروغی که ما را در پیِ خویش می‌کشاند، در سیمای سنگ هست. در ابر آسمان هست. میان زباله‌ها هم هست، شاید از آغاز، خدا را، و حقیقت را در دشت‌های آفرینش درو کرده‌اند. اما هرسو خوشه‌ها بجاست. من از همۀ صخره‌ها بالا نخواهم رفت تا بلندی را دریابم. از دوباره دیدن هیچ رنگی خسته نخواهم شد: نگاه را تازه کرده‌ام.

من هر آن تازه خواهم شد و پیرامون خویش را تازه خواهم کرد_بگذار هر بامداد، آفتاب بر این دیوار آجری بتابد، تا ببینی روان من هر بار در شورِ تماشا چه می‌کند. دریغ که پلک‌ها در این پرتوِ سرمدی گشوده نمی‌گردد. دل‌هایی هست که جوانه نمی‌زند. من این را دیر دریافتم. و سخت باورم شد. چه هنگام آیا روان‌ها بادبان خواهد گسترید. و قطره‌ها دریا خواهد شد.

نپرسیم. و با خود بمانیم. و درون خویش را آب‌پاشی کنیم. و در آسمان خود بتابیم. و خویشتن را پهنا دهیم. و اگر تنهایی از نفس افتاد، در بگشاییم. و یکدیگر را صدا بزنیم.

سهراب سپهری تهران – ۶ فروردین ١٣۴٢ برگرفته از کتاب “هنوز در سفرم”

نازی

«…دارم نگاه می­کنم، و چیزها در من می­روید. در این روز ابری، چه روشنم. همۀ رودهای جهان به من می­ریزد، به من که با هیچ پر می­شوم. خاک انباشته از زیبایی است. دیگر  چشم­های من جا ندارد، چشم­های ما کوچک نیست، زیبایی کرانه ندارد.

به سایه تابستان بود که تورا دیدم و دیروز که نامه­ات رسید، هنوز شیار دیدارت روی زمین بود، و تازه بود. در نیمروز “شمیران”از چه سخن می­گفتیم؟دست­های من از روشنی جهان پر بود و تو در سایه روشن روحِ خود ایستاده بودی. گاه پرنده­وار شگفت­زده به جای خود می­ماندی، تو از آب بهتری، تو از سیب بهتری، تو از ابر بهتری، تو به سپیده­دم خواهی رسید. مبادا بلغزی. من دوست توام، و دست تو را می­گیرم. روان باش،که پرندگان چنین‌اند، و گیاهان چنین­اند. چون به درخت رسیدی، به تماشا بمان. تماشا تو را به آسمان خواهد برد. در زمانۀ ما، نگاه کردن نیاموخته­اند و درخت، جز آرایش خانه نیست و هیچ­کس گل­های حیاط همسایه را باور ندارد. پیوندها گسسته.کسی در مهتاب راه نمی رود و از پرواز کلاغی هشیار نمی شود و خدا را در کنار نرده ایوان نمی­بیند و ابدیت را در جام آب خوری نمی­یابد.

در چشم­ها شاخه نیست. در رگ­ها آسمان نیست. در این زمانه، درخت­ها از مردمان خرم­ترند.کوه­ها از آرزوها بلندترند. نی­ها از اندیشه­ها راست­ترند. برف­ها از دل­ها سپیدترند.

خُرده مگیر، روزی فراخواهد رسید که من بروم خانه همسایه را آب­پاشی کنم و تو به کاج ها سلام کنی و سارها بر خوانِ ما بنشینند و مردمان مهربان­تر از درخت­ها شوند. اینک، رنجه مشو اگر در مغازه ها، پایِ گُل­ها، بهای آن را می­نویسند و خروس را سپیده­دم سَر می بُرَند و اسب را به گاری می­بندند. خوراک مانده را به گدا می‌بخشند. چنین نخواهد ماند.

بر بلندیِ خود بالا رو و سپیده­دمِ خود را چشم به راه باش. جهان را نوازش کن. دریچه را بگشا و پیچک را ببین. بر روشنی بپیچ. از زباله­ها رو مگردان، که پاره­های حقیقت­اند. جوانه بزن.

لبریز شو تا سرشاری­ات به هر سو رو کُند. صدایی تو را می­خواند، روانه شو. سرمشق خودت باش. با چشمان خودت ببین. با یافتۀ خویش بِزی. در خود فرو شُو تا به دیگران نزدیک شوی، پیک خود باش. پیام خودت را باز گوی. میوه از باغ درون بچین. شاخه­ها چنان بارور بینی که سبدها آرزو کنی و زنبیلِ تو را گرانباریِ شاخه­ای بس خواهد بود.

میان این روز ابری، من تو را صدا زدم. من تو را میان جهان صدا خواهم کرد و چشم به راهِ صدایت خواهم بود و در این درّه تنهایی، تو آبِ روان باش و زمزمه کن. من خواهم شنید.»

دانلود رایگان کتاب صوتی شدن اثر میشل اوباما

 در نخستین ماه انتشارش رکورد فروش را شکست! این کتاب که عنوان پرفروش‌ترین کتاب سال آمریکا را نصیب خود کرد، زندگی شخصی همسر اولین رئیس‌جمهور سیاه‌پوست آمریکا را قبل و بعد از ورود به کاخ سفید روایت می‌کند.

میشل اوباما (Michelle Obama) بانوی اول پیشین آمریکا، با استفاده از شیوه‌ای صمیمانه شما را به دنیای خود دعوت می‌کند و از تجربیاتی سخن می‌گوید که شخصیت او را شکل داده‌اند. در واقع کتاب شدن (Becoming Michelle Obama) حکایت سرگذشت زنی است که دشواری‌ها و موانع زندگی را قدم‌ به ‌قدم پشت سر می‌گذارد و با تلاش، صبوری، تدبیر و ایستادگی آینده‌ای روشن برای خود رقم می‌زند.

او در این کتاب بازگو می‌کند که زندگی‌اش را از کجا آغاز کرده. از طبقۀ دوم خانۀ یکی از بستگانش در جنوب شهر شیکاگو، ‌ جایی که به خاطر نرخ بالای جرم و جنایتش مشهور است. اما با تلاش به موفقیت می‌رسد و زندگی ایده آلی برای خود فراهم می‌کند.

این کتاب نوعی داستان رویای آمریکایی است. دختری از یک خانوادۀ فقیر و کارگری که تحصیل در یک دبیرستان خوب پلی می‌شود تا او بتواند به هاروارد راه پیدا کند. درس می‌خواند و وکیل می‌شود و سرانجام از کاخ سفید سر در می‌آورد.

بخش اول این کتاب در هشت فصل به روایت دوران کودکی تا دانشگاه میشل اوباما می‌پردازد. از شروع زندگی سخت تا رسیدن به هاروارد، روابط خانوادگی خانواده‌اش و تاثیری که این روابط در تمام دوران زندگی‌اش گذاشته است. او معتقد است حمایت والدینش پشتوانه‌ای برای او بوده که اکثر هم‌نژادانش از آن محروم‌اند و همین موضوع سبب شده تا با مواجهه با چالش‌های زندگی بتواند روی پای خودش بایستد.

بخش دوم در ده فصل آشنایی، ازدواج و سال‌های اولیه زندگی میشل و همسرش باراک اوباما را مورد بررسی قرار می‌دهد. میشل اوباما پس از اینکه از رشته حقوق دانشگاه پرینستون و بعد از آن هم از هاروارد فارغ‌التحصیل می‌شود در معتبرترین شرکت حقوقی شیکاگو با حقوقی بالا استخدام می‌شود که بسیار فراتر از انتظار خانواده‌اش بود.

و بخش سوم را با روز پیروزی باراک اوباما در انتخاب شروع می‌کند و از جشن روز سوگند ریاست جمهوری سخن می‌گوید.

کتاب شدن که روایتگر زندگی همسر شخص اول آمریکا است، شامل قراردادی 65 میلیون دلاری است که به میشل و باراک اوباما پرداخت شده است. این کتاب به 24 زبان در کشورهای مختلف جهان منتشر شده و در ایران هم استقبال خوبی داشته و چاپ هفدهم را در طول مدت یک ماه پشت سر گذاشته است.

این کتاب به تمام کسانی که به دیدن احتمالات گوناگون سیر زندگی علاقه دارند توصیه می‌شود. اگرچه نمی‌توان آن را با عنوان پشت صحنه سیاست معرفی کرد اما بدون شک، تصویری از سبکی زندگی است که کمتر از آن دیده یا شنیده‌اید.

دانلود کتاب:https://s23.picofile.com/file/8448550800/%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8_%D8%B5%D9%88%D8%AA%DB%8C_%D8%B4%D8%AF%D9%86_%D9%85%DB%8C%D8%B4%D9%84_%D8%A7%D9%88%D8%A8%D8%A7%D9%85%D8%A7_%D8%A7%D9%86%DA%AF%DB%8C%D8%B2%D8%B4%DB%8C_%D8%AA%D8%B1%DB%8C%D9%86_%DA%A9%D9%84%DB%8C%D9%BE_%D9%87%D8%A7%DB%8C_%D9%85%D9%88%D9%81%D9%82%DB%8C%D8%AA_128_kbps_abdwap2_com_.mp3.html