همیشه پر از مهربانی بمان
همیشه پر از مهربانی بمان

همیشه پر از مهربانی بمان

منتخب اشعار

مرتضی لطفی

از خانه ی ما ناله ی ناگاه بلند است 

ای بشکند آن دست که بر ماه بلند است 

ای بشکند آن دست که افکنده حیا را 

سیلی زده از بی شرفی خواهر ما را 

ای بشکند آن دست که "زور" است و "زبون" است 

بس دل که از این حادثه بازیچه ی خون است

ای بشکند آن دست که عمریست به جنگ است 

از فرط توحش همه همبازی سنگ است 

ای بشکند آن دست ، چو آیینه به دست است 

خود را که سیه یافته، آیینه شکسته است

ای بشکند آن دست که سر مایه ی ظلم است 

خود خشت کثیفی ست که بر پایه ی ظلم است 

بر پایه ی ظلم است و خدا را نشناسد 

شک نیست اگر هیچ حیا را نشناسد 

شک نیست اگر قیمت آیینه نداند

"در جل مرکب ابد الدهر بماند"


نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.