ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 |
تو هنوزم نگرانِ وزشِ باد، در موی منی ؟
مسخِ افیونیِ افسانه ی اصحابِ کدامین غاری ؟
در کدامین خوابی ؟
خواب در چشمِ تو ویرانیِ صد طایفه است...
تشتِ رسواییِ دزدانِ امارت افتاد
تو نگهدار ، هنوزم دو سرِ شالِ مرا
پشتِ این پرده ی پوسیده ، تو در خوابی و من
با همین زلفکِ ممنوعه ی خود
نردبانی به بلندای سحر میبافم
تا برآرم خورشید
و تو در خوابی و آب
از سرت می گذرد
و ندیدی هرگز
توی جنگل ، کاج را
شب به شب ، جای سپیدار زدند
و نبودند پلنگان، وقتی
که دماوندِ اساطیری را
از کمر، دار زدند
و به هر دانه برنجی که به رنج
بر سرِ سفره ی ما آمده بود
توی شالیزاران
آهن و آجر و دیوار زدند
و تو در خوابی و آب
تشنه ی هامون شد
خونِ زاینده برید
و نفس های شبِ شرجیِ هور
زیر گِل ، مدفون شد
خانه ات را باد برد
تشتِ رسوایی و غارت افتاد
تو نگهدار به چنگت ، شبِ گیسوی مرا
تا مبادا شبِ قحطی زده ی سفره ی ما
مشتِ خالی ترا باز کند
تا مبادا که ببینند همه خوی ترا
موی مرا
من حجابم
نه حجابِ تنِ آزاده ی خود
من حجابِ تنِ یغما زده و خوابِ توام
پشتِ این پرده ی پوسیده تو در خوابی و من
با همین زلفکِ ممنوعه ی خود
نردبانی به بلندای سحر میبافم
تا برآرم خورشید
(())