ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 |
از دست عزیزان چه بگویم ؟ گله ای نیست
گرهم گله ای هست،دگر حوصله ای نیست
سرگرم به خود زخم زدن در همه عمرم
هرلحظه جز این دست مرا مشغله ای نیست
دیری است که از خانه خـــرابان جهانم
بر سقـف فرو ریختـــــه ام چلچله ای نیست
درحســـــرت دیـدار تو آواره ترینــــم
هرچند کـه تــا خانه ی تو فاصله ای نیست
بگذشته ام از خویش ولی از تو گذشتن
مرزی است که مشکل تر از آن مرحله ای نیست
سرگشته ترین کشتـی دریای زمانم
میکوچم و در رهگذرم اسکله ای نیست
من سلسله جنبان دل عاشق خویشم
بر زندگیم سایه ای از سلسله ای نیست
یخ بسته زمستان زمان در دل بهمن
رفتند عزیزان و مرا قافله ای نیست