ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 |
مست مستم لیک مستی دیگرم/
امشب از هر شب به تو عاشقترم/
راست گویم یک رگم هشیار نیست/
مستم اما جام و می در کار نیست/
مست عشقم مست شوقم مست دوست/
مست معشوقی که عالم مست اوست/
نیمه شبها سیر عالم کردهام/
رو به ارواح مکرم کردهام/
نغمهی مرغ شبم پر میدهد/
سیر دیگر حال دیگر میدهد/
ساقیم پیمانه را لبریز کرد/
بادهی خود را شرار انگیز کرد/
حالت مستی و مدهوشی خوشست/
وز همه عالم فراموشی خوشست/
مستی ما گر ندانی دور نیست/
بادهی ما زادهی انگور نیست/
ای حریفان جام من جام منست/
وندرین پیمانه پیمان منست/
چیست پیمان؟ نغمهی قالوا بلا/
میزند هر لحظه در گوشم صلا/
کای تو در پیمان من هشیار باش/
خواب خرگوشی بنه بیدار باش/
بند بگسل نغمه زن پر باز کن/
این قفس را بشکن و پرواز کن/
این ندا هر شب مرا مستی دهد/
زندگانی بخشد و هستی دهد//
هاتفی گوید مرا در بیت بیت/
ای قلمزن ما رمیت اذ رمیت/
ما قلم را در کفت جانمیدهیم /
ما به شعرت نور عرفان میدهیم/
گر تو را شوری بود از سوی ماست/
طاق نه محراب تو ابروی ماست/
ما به جامت شربت جان ریختیم/
ما به شعرت شور عرفان ریختیم/
روشنیها از چراغ عشق ماست/
بر کسی تابد که داغ عشق ماست/
دوستان این نور مهتاب از کجاست؟/
در تن من جان بیتاب از کجاست؟/
در سکوت شب دلم پر میزند/
دست یاری حلقه بر در میزند/
شب بر آرم ناله در کوی سکوت/
عالمی دارد هیاهوی سکوت/
برگها در ذکر و گلها در نماز/
مرغ شب حق حق زنان گرم نیاز/
بال بگشاید ز هم شهباز من/
میرود تا بیکران پرواز من/
از چراغ آسمانها روشنم/
پر فروغ از نور باران تنم/
روشنان آسمانی در عبور/
نور و نور و نور و نور و نور و نور/
میرسم آنجا که غیر از یار نیست/
وز تجلی قدرت دیدار نیست/
بهر دیدن چشم دیگر بایدت/
دیدهای زین دیده بهتر بایدت/
چشم سر بینندهی دلدار نیست/
عشق را با جان حیوان کار نیست/
چشم ظاهردر بهایم نیز هست/
کوششی کن چشم دل آور به دست/
باغبان را در گلاب و گل ببین/
ذکر او در نغمهی بلبل ببین/
عشق او در واژهها جان میدمد/
در کلامم نور عرفان میدمد/
طبع خاموشم سخن پرداز از اوست/
بال از او نیرو از او پرواز از اوست/
عقلها ز اندیشهاش دیوانه است/
شمع او را عالمی پروانه است/
دیدهی خلقت همه حیران اوست/
کاروان عقل سرگردان اوست/
در حریم عزت حی و دود/
آفتاب و ماه و هستی در سجود/
یک تجلی عقل را مجنون کند/
وای اگر از پرده سر بیرون کند/
گه تجلی آتشم بر جان زند/
جان من فریاد ده فرمان زند/
آری آری میتوان موسی شدن/
با شفای روح خود عیسی شدن/
روح میگوید اگر چه خاکیام/
من زمینی نیستم افلاکیام/
راه هموارست رهرو نیستم/
بی سبب در هر قدم میایستم/
هر زمان آن حالت دلخواه نیست/
جان روشن گاه هست و گاه نیست/
تشنه کامم لیک دریا در منست/
گر شفا خواهم مسیحا در منست/
باغ هست و ما به خاری دلخوشیم/
نور هست و ما به نازی دلخوشیم/
دعوت حق گویدم بشتاب سخت/
تا بتازد بر سرت خورشید بخت/
از نفخت فیه من روحی نگر/
تا کجا پر میکشد روح بشر/
گر شوی موسی عصا در دست توست/
خود مسیحا شو شفا در دست توست/
طور سینا سینهی پاک شماست/
مستی هر باده از تاک شماست/
از شجر آوازها را بشنوی/
زنده شو تا رازها را بشنوی/
وادی ایمن درون جان توست/
کشتن فرعون در فرمان توست/
پاک شو پر نور شو موسی تویی/
جان خود را زنده کن عیسی تویی/
غرق کن فرعون نفس خویش را/
محو کن فکر خطا اندیش را/
ساقیا آن می که جان سوزد کجاست؟/
نور حق را در دل افروزد کجاست؟/
مایهی آرام جان خسته کو؟/
از شرابی مستی پیوسته کو؟/
بار الها بال پروازم ببخش/
روح آزاد سبک تازم ببخش/
عاشق بزم توام، راهم بده.