-
دختر مجتهد و قرتوکمر یعنی چه!؟ (خیام خوانی در بوشهر!)
سهشنبه 9 آذر 1400 08:13
در بوشهر رباعیات خیام را در فواصل ماهور میخوانند و ریتم چهار ضربی دارد. بخش جذاب خیام خوانی اشعار و هجویاتی است که سروده خیام نیست و ساخته و پرداخته مردم بوشهر است,اشعاری که ریشه طنز اجتماعی و انتقادی دارد مانند: دختر ندیدم که دولا دولا بروه** چادر به سرش بسوی ملا بروه** دختر ندیدم پیاله بازی بکنه** با مادر خود زبون...
-
قسمتی از نوشته ی اخوان ثالث در مورد حسین سمندری و ابراهیم شریف زاده
چهارشنبه 3 آذر 1400 08:44
برای استاد بزرگ حسین سمندری و حضرت آقای شریفزاده همراه سازش، که هنوز هیچکدامشان را ندیدهام، اما ساز و آوازشان را شنیدم . از دوست با ذوق و ارجمندم مرتضی اخوان کاخکی سپاس که در سال نو این عیدی عجیب را آورد . گویا استاد سمندری را برای ضبط سازش یکی دوبار به خارج هم برده اند . شنیدم یهودی منوهین نوازنده شهیر ویولن با آن...
-
پروین اعتصامی
سهشنبه 18 آبان 1400 08:31
در خانه شحنه خفته و دزدان بکوی و بام ره دیو لاخ و قافله بی مقصد و مرام گر عاقلی، چرا بردت توسن هوی ور مردمی، چگونه شدستی به دیو رام کس را نماند از تک این خنگ بادپای پا در رکاب و سر به تن و دست در لگام در خانه گر که هیچ نداری شگفت نیست کالات میبرند و تو خوابیدهای مدام دزد آنچه برده باز نیاورده هیچگاه هرگز به اهرمن مده...
-
زلفای یارم بی نظیره
یکشنبه 9 آبان 1400 16:39
زلفای یارم بی نظیره لباش چو قیماق شیره بگردم دور چشماش برقابرق شمشیره جونم میاد، عمرم میاد دوا و درمونم میاد گلعزار خندونم میاد یواش یواش یواش میاد صدای پاش ارسینکای یارم جیره الهی مو به قربون لب یار شکر می ریزه از کنج لب یار شکر می ریزه خرواری به خروار به مثقال می فروشه مادر یار از اینجا تا به بیرجند خیلی راهه همهکوه...
-
وحدت کرمانشاهی
یکشنبه 9 آبان 1400 12:48
تا نشویید به می دفتر دانایی را نتوان پای زدن عالم رسوایی را آنکه سر باخت به صحرای هوس می داند که چه سوداست به سر این سر سودایی را سر نوشت ازلی بود که داغ غم عشق جای دادند به دل لاله صحرایی را برو از گوشه نشینان خرابات بپرس لذت خلوت و خاموشی و تنهایی را نیست جایی که نه آنجاست ولیکن جویید در دل خویشتن آن دلبر هر جایی را...
-
بگذار بگویند و بگویند و بگویند
یکشنبه 9 آبان 1400 12:46
بگذار بگویند و بگویند و بگویند بگذار ببرند و بدوزند و بپوشند تو بخند ،گوش بده ،خیره بمان هیچ مگو
-
بگذار بگویند که دیوانه و مستیم
شنبه 8 آبان 1400 23:14
بگذار بگویند که دیوانه و مستیم ما کوزه ی تهمت به سر خویش شکستیم سروی به چمن نیست به آزادگی ما از دست شدیم آخر و از پا ننشستیم جایی که حریفان نگشودند لب از لب ماندیم و سرودیم و نمودیم که هستیم
-
دوش که آن مه لقا_ علی اکبر شیدا
چهارشنبه 28 مهر 1400 14:26
دوش دوش دوش دوش که آن مه لقا خوش ادا با صفا با وفا دوش دوش دوش از برم آمــد و بنشســت برده دین و دلم از دست سوخت سوخت سوخت سوخت همه خرمنم کشته عشقت منم یکسره جان و تنم ای صنـــم، بــد مکــن، پیش از این ظلم بی حد مکن جانم پیش از این ظلم بی حد مکن سوخت سوخت سوخت آتش اندر دلم سر زد جانم سر زد جانم سر زد زان رخ همچو آذر...
-
اِی که به پیش قامتت، سرو چمن خَجِل شده_ علی اکبر شیدا
چهارشنبه 28 مهر 1400 14:24
اِی که به پیش قامتت، سرو چمن خَجِل شده!! آخ جانــم! آخ ببــم! یار سوسن و گُل به پیش تو…♪♪ بند مُنفعل شده…♪♪ آخ جانم! آخ ببم یار! تا به کی از غمت گُـدازم؟؟ در هِجرت سـوزم و بسازم؟؟ اِی صَنــم! سوزم و بســازم!! در عشقت سوزم اِی نگارا…♪♪ خدیاا تو کم کن جَفا را…
-
ماه غلام رخ زیبای توست _ علی اکبر شیدا
چهارشنبه 28 مهر 1400 14:21
ماه غلام رخ زیبای توست ای حبیبم ماه غلام رخ زیبای توست ای حبیبم سرو کمربسته ی بالای توست ای حبیبم سرو کمربسته ی بالای توست ای حبیبم مجمع دل های پریشان جمع ، ای عزیز ، ای حبیبم چین سر زلف چلیپای توست ، ای عزیز ، ای حبیبم ای مه انور ، لعل تو شکَر از همه بهتر ، قند مکرر جانم جانم قند مکرر ، جانم جانم قند مکرر لب خندان...
-
از غم عشقت _ علی اکبر شیدا
چهارشنبه 28 مهر 1400 14:18
از غم عشقت … از غم عشقت ◇◇◇ ◇◇◇ دل شیدا شکست … دل شیدا شکست ◇◇◇ ◇◇◇ شیشه می در شیشه می در ◇◇◇ ◇◇◇ شب یلدا شکست … شب یلدا شکست ◇◇◇ ◇◇◇ از بس که زدم از بس که زدم ریگ بیابان به کف ریگ بیابان به کف ◇◇◇ ◇◇◇ خار مغیلان خار مغیلان همه در پا شکست همه در پا شکست ◇◇◇ ◇◇◇ ◇◇◇ موزیک بازی ◇◇◇ ◇◇◇ ◇◇◇ از غم عشقت … از غم عشقت ◇◇◇...
-
از نوک مژگان میزنی _ علی اکبر شیدا
چهارشنبه 28 مهر 1400 14:13
از نوک مژگان میزنی تیرم چند ، تیرم چند ، تیرم چند غم عشقت منو از پا افکند ، پا افکند ، پا افکند چرا میزنی ، میزنی ، میزنی ، میزنی یار چرا میکشی ، میکشی ، میکشی ، میکشی یار تو با ناوک مژگان همه خلق جهان را ، همه پیر و جوان را جانم ، همه پیر و جوان را من که اون برق نگات یادم نمیره های های گریههات یادم نمیره...
-
ای مه من ای بت چین - ای صنم _ علی اکبر شیدا
چهارشنبه 28 مهر 1400 14:09
ای مه من ای بت چین - ای صنم لا له رخ و زهره جبین - ای صنم تا به تو دادم دل و دین - ای صنم بر همه کس گشته یقین - ای صنم من ز تو دوری نتوانم دیگر - جانم وز تو صبوری نتوانم دیگر بیا حبیبم بیا طبیبم هر که تورادیده ز خود دل برید رفته ز خود تا که رخت رابدید تیر غمت چون به دل من رسید همچو بگفتم که همه کس شنید من ز تو دوری...
-
عقرب زلف کجت با قمر قرینه_علی اکبر شیدا
چهارشنبه 28 مهر 1400 14:05
عقرب زلف کجت با قمر قرینه تا قمر در عقربه کار ما چنینه کیه کیه در میزنه من دلم میلرزه درو با لنگر میزنه من دلم میلرزه ای پری بیا در کنار ما جان خسته را مرنجان از برم مرو، خصم جان مشو، تا فدای تو کنم جان نرگس مست تو و بخت من خرابه بخت من از تو و چشم تو از شرابه کیه کیه در میزنه من دلم میلرزه درو با لنگر میزنه من...
-
سینا سعادت _ زنجیره
چهارشنبه 28 مهر 1400 03:52
دستها محکوم لبخند تیغن انزال واژه ها پرونده میشن قلمها تضمین میله های حصرن که تو هیشکی از باور ایده های در سر تنها خونین شلاق شرعن و خوکها سگها رو قلاده کردن پوریا جویای راه آزادی بود بختیار شدیم تو آبانی خونین انگشت ستاری زیر فشار چشمان مادرانی خیره به دار معلمی تنهاییم سینه سپر در جنگ غولهای کینه به کار شاگرد راه...
-
نیمی از گلهی ما را سگ چوپان خورده
چهارشنبه 21 مهر 1400 18:49
این منم، خون جگر از بد دوران خورده مرد رندی که رکبهای فراوان خورده غم ویرانی خود را به چه تشبیه کنم ؟ فرض کن کوه شنی طعنهی طوفان خورده عشق را با چه بسازد، به کدامین ترفند شاعری که همهی عمر غم نان خورده چه به روز غزل آمد که همه منزویاند قرعه بر معرکهی معرکهگیران خورده از دهان کس و ناکس خبرش میآید شعر، این...
-
محکمه الهی : شعر طنز خلیل جوادی
سهشنبه 20 مهر 1400 20:17
یه شب که من حسابی خسته بودم همینجوری چشامو بسته بودم سیاهی چشام یه لحظه سر خورد یه دفعه مثل مردهها خوابم برد تو خواب دیدم محشر کبری شده محکمه الهی برپا شده خدا نشسته، مردم از مرد و زن ردیف ردیف مقابلش واستادن چرتکه گذاشته حساب کتاب میکنه به بندههاش عتاب خطاب میکنه میگه :چرا اینهمه رج میکنید؟ راهتون رو بیخودی کج...
-
خلیل جوادی
سهشنبه 20 مهر 1400 20:12
چنان حکایت نان طاق کرد طاقت ما را که بی جدال شکستند استقامت ما را و دستمان که تهی بود ماند بر سر زانو که روزگار پذیرا نشد صداقت ما را غرور زخمی من بیقرار میشود امشب به گوش باد بخوانند اگر حکایت ما را به چند ریشهٔ زائد شدیم زاهد و مویی به باد داد ز بی ریشگی اصالت ما را ز قطرهای که به بامی چکیده بود شنیدم که آسمان خدا...
-
مولانا
سهشنبه 20 مهر 1400 19:55
بجوشید بجوشید که ما اهل شعاریم بجز عشق به جز عشق دگر کار نداریم در این خاک در این خاک در این مزرعه پاک بجز مهر به جز عشق دگر تخم نکاریم چه مستیم چه مستیم از آن شاه که هستیم بیایید بیایید که تا دست برآریم چه دانیم چه دانیم که ما دوش چه خوردیم که امروز همه روز خمیریم و خماریم مپرسید مپرسید ز احوال حقیقت که ما باده...
-
پنجاه شصت سالگی
پنجشنبه 15 مهر 1400 00:55
✍چه زودگذشت چرخیدیم و چرخیدیم ، رسیدیم به دوره 50-60 سالگی در روزگاری نه چندان دور، پنجاه شصت سالگی سن آرام و قرار بود. پنجاه شصت ساله ها جزو بزرگان فامیل و خانواده بودند و برای خودشان حرمت و احترام و برو و بیایی داشتند. برای نوجوانان و جوانان فامیل الگو بودند . اما امروز پنجاه شصت ساله های ایرانی وضع دیگرى دارند ....
-
بیدل دهلوی
جمعه 9 مهر 1400 11:07
گفتی چهکسی در چه خیالی بهکجایی بیتاب توام، محو توام، خانه خرابم
-
عطار_این همه بر هیچ می دارد نگاه
چهارشنبه 7 مهر 1400 20:28
چون جهان بر شاخ گاو استاده راست گاو بر ماهی و ماهی بر هواست پس همه بر چیست؟ بر هیچ است و بس هیچ هیچ است این همه هیچ است و بس فکر کن در صنعت آن پادشاه این همه بر هیچ می دارد نگاه
-
داستانک
چهارشنبه 7 مهر 1400 00:06
اینو یه جایی ذخیره کنید و هر چند روز یکبار بخونید،،،، *تئوریِ سوسک* این داستان منسوب به *ساندار پیچای* است. *ساندار پیچای* یک مهندس و مدیر اجرایی هندی تبار در حوزه فناوری اطلاعات است که آگوست ۲۰۱۵ به عنوان مدیر عامل اجرایی *شرکت گوگل* انتخاب شد. این داستان را *ساندار* در سخنرانی خود در گوگل بیان کرده است.......
-
ای ساقی آرامم کن
پنجشنبه 1 مهر 1400 13:09
ای ساقی آرامم کن دیوانه ام رامم کن من خسته ایامم ساقی تو آرامم کن گمگشته ای در خویشم ساقی تو پیدایم کن با ساغر شیدایی سرمست و شیدایم کن در سینه پنهان کردم فریاد آوازم را محض خدا روزگار مشکن دگر سازم را من مرغ خوش آواز این شهرم می دانم می دانی کز رنج این خاموشی می گریم در خلوت پنهانی از جان ما چه خواهی ای دست بیرحم...
-
صائب تبریزی
پنجشنبه 1 مهر 1400 11:37
واعظ نه ترا پایه گفتار بلندست آواز تو از گنبد دستار بلندست در کعبه ز اسرار حقیقت خبری نیست این زمزمه از خانه خمار بلندست مژگان تو از خواب گران است نظربند ورنه همه جا شعله دیدار بلندست یک شعله شوخ است که در سیر مقامات گاه از شجر طور و گه از دار بلندست از بی هنران شعله ادارک مجویید این طایفه را طره دستار بلندست تن چیست...
-
هم مرگ بر جهان شما نیز بگذرد _ سیف فرغانی
چهارشنبه 31 شهریور 1400 18:36
هم مرگ بر جهان شما نیز بگذرد هم رونق زمان شما نیز بگذرد وین بوم محنت از پی آن تا کند خراب بر دولت آشیان شما نیز بگذرد باد خزان نکبت ایام ناگهان بر باغ و بوستان شما نیز بگذرد آب اجل که هست گلوگیر خاص و عام بر حلق و بر دهان شما نیز بگذرد ای تیغتان چو نیزه برای ستم دراز این تیزی سنان شما نیز بگذرد چون داد عادلان به جهان...
-
تا بهار دلنشین
چهارشنبه 31 شهریور 1400 17:34
ای بـــــهار آرزو …… بر سرم سایه فکن چون نسیم نو بهار …… بر آشــیانم کن گذر تا که گلباران شود …… کـــــلبه ویران من تا بهار زنــدگی …… آمد بیا آرام جان تا نسیم از سوی گل …… آمـــد بیا دامن کشان چون سپندم بر ســـــر …… آتش نشان بنشین دمی چون سرشکم در کـنار …… بنشین نشان سوز نهان تا بهار دلنشین …… آمده سوی چمن ای...
-
شعر طنز۲
شنبه 27 شهریور 1400 02:24
بنشین صنما که بوسه بافی بکنیم از چشم تو بوسه ای اضافی بکنیم یک هفته مرا تو در بغل داشته ایی وقت است که این جمعه تلافی بکنیم با لب جمعه لبت را به هوس می بوسم از همین لحظه و تا قطع نفس می بوسم من که زندانی چشمان تو بودم ز ازل چشم زیبای توراپشت قفس می بوسم یک هفته گذشته و خمارم .... برگرد یک هفته شد و تو را ندارم..برگرد...
-
شعر طنز
شنبه 27 شهریور 1400 02:12
ای لب جگری چشم عسلی اوج ظرافت تا کی به هوای لب تو زل بزنم هی به قیافت ---------------------------- دیشب صنمی ز غمزه مدهوشم کرد دستم بگرفت و حلقه در گوشم کرد فریاد برآوردم، گوشم گوشم لب بر لب من نهاد و خاموشم کرد پیراهن اگر رها کنی می میرم تا دکمه به دکمه وا کنی می میرم؛ اورژانسی ام ! تنفسم مصنوعی ست لب از لب من جدا...
-
حکایات بهلول
سهشنبه 23 شهریور 1400 04:00
بهلول و مستخدم خلیفه یکی از مستخدمین خلیفه هارون الرشید ماست خورده و مقداری از آن در ریشش ریخته بود. بهلول از او سوال نمود: چه خوردهای؟ مستخدم برای تمسخر گفت: کبوتر خوردهام. بهلول جواب داد: قبل از آنکه بگویی من دانسته بودم. مستخدم پرسید: از کجا میدانستی؟ بهلول گفت: فضلهای بر ریشت نمودار است....