-
عاشقم من
یکشنبه 21 شهریور 1400 03:21
عاشقم من عاشقی بی قرارم کس ندارد خبر از دل زارم آرزویی جز تو در دل ندارم عاشقم من عاشقی بی قرارم کس ندارد خبر از دل زارم آرزویی جز تو در دل ندارم من به لبخندی از تو خرسندم مهر تو ای مه آرزومندم بر تو پابندم از تو وفا خواهم من ز خدا خواهم تا به رهت بازم جان تا به تو پیوستم از هم بگسستم بر تو فدا سازم جان عاشقم من عاشقی...
-
رهی معیری
یکشنبه 21 شهریور 1400 03:15
شد خزان گلشن آشنایی بازم آتش به جان زد جدایی عمر من ای گل طی شد بهر تو وز تو ندیدم جز بدعهدی و بیوفایی با تو وفا کردم تا به تنم جان بود عشق و وفاداری با تو چه دارد سود آفت خرمن مهر و وفایی نوگل گلشن جور و جفایی از دل سنگت آه دلم از غم خونین است روش بختم این است از جام غم مستم دشمن میپرستم تا هستم تو و مست از می به...
-
استاد شهریار
چهارشنبه 16 تیر 1400 02:39
من دگر سوی چمن هم سر پروازم نیست که پر بازم اگر هست دل بازم نیست آشیان ساختن ارزانی مرغان چمن آشیان سوخته ام من که هم آوازم نیست چون توانم که سر آرم به دم ساز که ساز همه از سر کندم باز که دمسازم نیست مطربم گو به سلامت برو و ساز ببر که به سر شوری از آن سلمک و شهنازم نیست ساز اگر دم زنم از آتش من می سوزد گو بسوزد که غم...
-
هوشنگ ابتهاج
شنبه 29 خرداد 1400 22:42
سترون آه در باغ بی درختی ما این تبر را به جای گل که نشاند ؟ چه تبر ؟ اژدهایی از دوزخ که به هر سو دوید و ریشه دواند بشنو از من که این سترون شوم تا ابد بی بهار خواهد ماند هیچ گل از برش نخواهد رست هیچ بلبل بر او نخواهد خواند
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 28 خرداد 1400 10:13
وحشت از عشق که نه ، ترسم ازاین فاصله هاست وحشت از غصه که نه ، ترسم از این خاتمه هاست ترس بیهوده ندارم ، صحبت از خاطره هاست صحبت از کشتن ناخواسته عاطفه هاست کوله باریست پر از هیچ ، که بر شانه ماست گله از دست کسی نیست ، مقصر دل دیوانه ماست
-
فریدون مشیری
پنجشنبه 27 خرداد 1400 16:25
چون بوم بر خرابه دنیا نشسته ایم اهل زمانه را به تماشا نشسته ایم بر این سرای ماتم و در این دیار رنج بیخود امید بسته و بیجا نشسته ایم ما را غم خزان و نشاط بهار نیست آسوده همچو خار به صحرا نشسته ایم گر دست ما ز دامن مقصود کوته است از پا فتاده ایم نه از پا نشسته ایم تا هیچ منتظر نگذاریم مرگ را ما رخت خویش بسته مهیا نشسته...
-
فریدون مشیری
پنجشنبه 27 خرداد 1400 16:24
لحظه هایی است که انسان خسته ست خواه از دنیا از زندگی از مردم گاه حتی از خویش نشود خوشدل با هیچ زبان نشود سرخوش با هیچ نوا نکند رغبت بر هیچ کتاب نه رسد هیچ باده به دادش نه برد راه به دوست گویی همه غمهای جهان در دل اوست ! چه کند انکه به او این همه بیداد رسد؟
-
چون کبوتر
پنجشنبه 27 خرداد 1400 16:00
لبانت تمشک است قند است بانو بگو قیمت بوسه چند است بانو؟ کمی نرخ را کمتر اعلام کن،چون دل عاشقم مستمند است بانو کنار درِ خانه تان گریه های من و شعرهایم بلند است بانو تویی حضرت عشق و دل چون کبوتر به شوق حرم پایبند است بانو غم من شبیه؟…آها…یادم آمد شبیه تو بالا بلند است بانو دل از سیل غم ریشه کن گشته اما هنوز از شما دل...
-
گوشه ای از قلب من
پنجشنبه 27 خرداد 1400 15:58
گوشه ای از چادرش را باد بالا برد و دید چشم من، رویی که دنیا را به آتش می کشید . چشم من رویی که در اردیبهشت خنده هاش آفتابی می شود گم، ماهتابی ناپدید . هرچه زیبایی است در عالم، خداوند بزرگ با گِلش آمیخت آن روزی که او را آفرید . نغمه های: آفرین…احسنت…به به…مرحبا از زمین و آسمان وقتی که آمد، می رسید . دختری بی تاب تر از...
-
آرزو
پنجشنبه 27 خرداد 1400 15:56
بعید است این که ای همسایه ما را قال بگذاری غریب و بی کس و تنها در این احوال بگذاری . دلم را این سبوی نازک از تشنگی سرشار چگونه از دلت آمد که مالامال بگذاری . کنار هفت سین از عمق جانم آرزو کردم که بر لب های من لبهات را امسال بگذاری . پری! من طوطی ام نطق من از نقل و نبات توست روا می داری آیا باز ما را لال بگذاری؟ ....
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 27 خرداد 1400 15:54
در نگاهت کودکی می بینم از من پیرتر از تمام لحظه های رفته ام دلگیرتر . دیده ای آن کس که شیرینی به ذوقش می زند! سیر گشتم از خودم از زندگانی سیرتر . گفته بودی این که میایی شبیه قصه ها آمدی اما چهل سال از زمانم دیرتر . آمدی وقتی که مرد پر هیاهوی قدیم می شود با هر نفس در خانه گوشه گیرتر . رنگ آرامش ندارد روزهایم بعد تو...
-
حضرت خیام
پنجشنبه 27 خرداد 1400 12:44
آنان که به کار عقل در می کوشند هیهات که جمله گاو نر می دوشند آن به کــــــه لباس ابلهی در پوشند که امروز به عقل تره می نفروشند آن مایه ز دنیا که خوری یا پوشی معذوری اگر در طلبش میکوشی باقی همه رایگان نیرزد هشدار تا عمر گرانبها بدان نفروشی
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 27 خرداد 1400 12:27
دارم خیانت می کنم هر شب به آغوشت من جان به لب،او لب به جان،هم بسترم شعر است ______________________________ شاه منی لایق سودای من قند منی لایق دندان من _______________________ این قدر بی تابی نکن قلب صبورم چیزی نگو،حرفی نزن،دنیا همین است _________ سال قحطی شده در کشور و لیلی نایاب هر که آدم شده حوّای مرا می خواهد !...
-
۲۷ خرداد ۱۴۰۰
پنجشنبه 27 خرداد 1400 12:16
آنسو از فقر کسی جان میداد شیخ ما درس از ایمان میداد هیچکس گرسنه در شهر نبود شیخ ما اگر لقمه ای نان میداد
-
"محمد علی بهمنی"
پنجشنبه 20 خرداد 1400 11:10
اینجا برای از تو نوشتن هوا کم است دنیا برای از تو نوشتن مرا کم است اکسیر من نه اینکه مرا شعر تازه نیست من از تو می نویسم و این کیمیا کم است دریا و من چه قدر شبیهیم گرچه باز من سخت بیقرارم و او بیقرار نیست با او چه خوب می شود از حال خویش گفت دریا که از اهالی این روزگارنیست امشب ولی هوای جنون موج میزند دریا سرش به هیچ...
-
این روگار نیست عمادالدین بُرقَعی خراسانی
پنجشنبه 20 خرداد 1400 11:06
ما عاشقیم و خوشتر از این کار، کار نیست یعنی به کارهای دگر اعتبار نیست دانی بهشت چیست که داریم انتظار؟ جز ماهتاب و باده و آغوش یار نیست فصل بهار، فصل جنون است و این سه ماه هر کس که مست نیست یقین هوشیار نیست سنجیده ایم ما، بجز از موی و روی یار حاصل ز رفت و آمدِ لیل و نهار نیست دیشب لبش چو غنچه تبسم به من نمود اما چه سود...
-
جناب سعدی علیه الرحمه
شنبه 25 اردیبهشت 1400 08:07
اصـــل بد نیـــــکو نـــگردد زانکه بنیـــــادش بد است تـربــیت ، نــا اهــل را چون گـــردکان بــر گـنبد است مـــایــه اصـل و نــــسب در گــــردش دوران زر است دائــــما خون میخورد تیـــغی که صاحب جوهر است گر که بــــینی ناکـــــسان بالا نشینند عیــب نیست روی دریـــــــا خـــــس نشیند قــعر دریا گوهر است کـره ی خــــــر...
-
حامد عسگری
شنبه 25 اردیبهشت 1400 08:05
هر نسیمـے ڪه نصیب از گل و باران ببرد مـے تواند خبر از مصر به ڪنعان ببرد آه، از عشق ڪه یڪ مرتبه تصمیم گرفت یوسف از چاه درآورده به زندان ببرد واے بر تلخـے فرجامِ رعیت پسرے ڪه بخواهد دلـے از دختر یڪ خان ببرد ماه رویـے دل من برده و ترسم این است سرمه بر چشم ڪشد،زیره به ڪرمان ببرد .. دو دلم، اینڪه بیاید من معمولـے را سر و...
-
شعر از مریم شکری
یکشنبه 10 اسفند 1399 15:58
شعر درمانی: پرواز با تو باید، ای بالهای رفتن درد جدایی ات را ، پیش ستاره گفتن گر ترک روح از تن، مارا بهم رساند باعشق میدهم جان، تا از غمم رهاند سهل است جان شیرین، تقدیم یار کردن بر پای دلبر خویش، باید نهاد گردن شبها دلم غمین است، میل سخن ندارم جز عشق دیربازم، در قلب خود نکارم هرسو شوم روانه، ای خوشترین بهانه بی تو...
-
فریدون مشیری
چهارشنبه 8 مرداد 1399 13:19
وای جنگل را بیابان میکنند ... از همان روزی که دست حضرت قابیل گشت آلوده به خون حضرت هابیل از همان روزی که فرزندان آدم زهر تلخ دشمنی در خون شان جوشید آدمیت مرد گرچه آدم زنده بود از همان روزی که یوسف را برادرها به چاه انداختند از همان روزی که با شلاق و خون دیوار چین را ساختند آدمیت مرده بود بعد دنیا هی پر از آدم شد و این...
-
اردلان سرافراز
چهارشنبه 8 مرداد 1399 13:08
محبس خویشتن منم ، از این حصار خسته ام من همه تن انا الحقم ، کجاست دار ، خسته ام در همه جای این زمین ، همنفسم کسی نبود زمین دیار غربت است ، از این دیار خسته ام کشیده سرنوشت من به دفترم خط عذاب از آن خطی که او نوشت به یادگار خسته ام در انتظار معجزه ، فصل به فصل رفته ام هم از خزان تکیده ام ، هم از بهار خسته ام به گرد...
-
حسین جنتی
جمعه 27 تیر 1399 12:41
قطع قلم، به قیمت نان می کنی رفیق؟ این خط و این نشان که زیان می کنی رفیق ! گیرم درین میانه به جایی رسیده ای، گیرم که زود دکّه، دکان می کنی رفیق ! روزی که زین بگردد و بر پشتت اوفتد، حیرت ز کار و بار جهان می کنی رفیق تیر و کمان چو دست تو افتاد، هوش دار " سیب " است ، یا " سر " است ، نشان می کنی رفیق !...
-
بداهه های تفننی چند تا شاعر
جمعه 6 تیر 1399 10:08
مهدی ذوالقدر : با بوسه و لبخند مخالف هستی مجموعه محجوب لطائف هستی یک خورده بگیر چادرت را شل تر انگار که استاد معارف هستی حسین دهلوی: با ما پی حرف و جیک جیکی بانو خوشتیپی و خوشگلی و شیکی بانو من درک نمیکنم تورا؛ میدانی انگار معلم فیزیکی بانو سجاد رشید پور: یا عاشق روزهای ماضی هستی یا یکطرفه رفته به قاضی هستی از بس که...
-
شعر هادی خرسندی _بکارت
یکشنبه 24 فروردین 1399 17:34
بکارت الا ای شیخ جویای بکارت به لای پای دخترها چه کارت؟ تو فرمودی بکارت ها که پاره-ست دقیقاً درصدش هفتاد و چارست ببینم از کجا آوردی آمار؟ ز جمع آشنایان یا ز اغیار؟ شمارش را به دیگر کس سپردی و یا خود رفتی از داخل شمردی؟! بله؟ از روی حدس است و گمانه؟ عجب حدسی! دقیق و ماهرانه اگر حدس و اگر آن را شنفتی چرا زان بیست و شش...
-
شعر هادی خرسندی _بکارت
یکشنبه 24 فروردین 1399 17:16
بکارت الا ای شیخ جویای بکارت به لای پای دخترها چه کارت؟ تو فرمودی بکارت ها که پاره-ست دقیقاً درصدش هفتاد و چارست ببینم از کجا آوردی آمار؟ ز جمع آشنایان یا ز اغیار؟ شمارش را به دیگر کس سپردی و یا خود رفتی از داخل شمردی؟! بله؟ از روی حدس است و گمانه؟ عجب حدسی! دقیق و ماهرانه اگر حدس و اگر آن را شنفتی چرا زان بیست و شش...
-
گلچین حسین منزوی
جمعه 22 آذر 1398 10:56
عکس پروفایل حسین منزویبه هر چمن رسیده ام، از تو نشان ندیده امتو درکجا شکفته اى، اى گل بى نظیر من؟******اشعار حسین منزوی در مورد عشقهمواره عشق بی خبر از راه میرسدچونان مسافری که به ناگاه میرسدوا مینهم به اشک و به مژگان تدارکشچون وقت آب و جاروی این راه میرسد******چشمان تو تعبیر بهارانه ی عشقجان و دل بیقرار تو؛ خانه...
-
کاظم بهمنی
سهشنبه 12 شهریور 1398 21:22
تو همانی که دلم لک زده لبخندش را او که هرگز نتوان یافت همانندش را منم آن شاعر دلخون که فقط خرج تو کرد غزل و عاطفه و روح هنرمندش را از رقیبان کمین کرده عقب میماند هر که تبلیغ کند خوبی ِ دلبندش را! مثل آن خواب بعید است ببیند دیگر هر که تعریف کند خواب خوشایندش را … مادرم بعد تو هی حال مرا میپرسد مادرم تاب ندارد غم...
-
بهجت دهلوی
جمعه 1 شهریور 1398 17:13
خوش آنکه در صفِ خوبان نشسته باشی و من نظر کنم به "تُ" ،نازم به انتخاب خودم...
-
هوشنگ_ابتهاج
جمعه 1 شهریور 1398 17:11
هوای روی تو دارم نمی گذارندم مگر به کوی تو این ابرها ببارندم مرا که مست توام این خمار خواهد کشت نگاه کن که به دست که می سپارندم مگر در این شب دیر انتظار عاشق کش به وعده های وصال تو زنده دارندم غم نمی خورد ایام و جای رنجش نیست هزار شکر که بی غم نمی گذارندم سری به سینه فرو برده ام مگر روزی چو گنج گم شده زین کنج غم...
-
سـروش_کلهر
جمعه 1 شهریور 1398 17:09
هرشـب میبوسـمت و میڪَذارمت ڪنارِ خاطـرات و این زندڪَی مـن است بىتـو روی ریتمی از تڪرار و تڪرار... #سـروش_کلهر❣